جدول جو
جدول جو

معنی امام داد - جستجوی لغت در جدول جو

امام داد(اِ)
ده کوچکی است ازبخش میان کنگی شهرستان زابل، واقع در 14 هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد نزدیک مرز افغانستان. دارای 3خانوار سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امان دادن
تصویر امان دادن
کسی را در پناه خود درآوردن و جان و مال او را حفاظت کردن، فرصت دادن، زمان دادن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ دَ / دِ)
امام رکن الدین، از افاضل علما بوده است. وی و پسرش بعد از آنکه تعرض مغول را نسبت بنوامیس مردم بخارا دیدند تاب نیاوردند و با ایشان بجنگ پرداختندو هر دو کشته شدند. عطاملک جوینی مؤلف تاریخ جهانگشا می نویسد: بعد از آنکه شهر بخارا مسخر مغولان گشت وعلما و مجتهدان را بر طویلۀ آخر سالاران بمحافظت ستوران گماشتند و اوراق قرآن در میان قاذورات لگدکوب اقدام و قوایم گردید امام جلال الدین علی بن حسن رندی که مقدم و مقتدای سادات ماوراءالنهر بود روی به امام رکن الدین امام زاده آورد و گفت مولانا چه حالتست ؟ مولاناامام زاده گفت خاموش باش، باد بی نیازی خداوند است که میوزد سامان سخن گفتن نیست. (از تاریخ مغول ص 21)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دانای کامل. تمام خرد:
بود از ندمای شه جوانی
در هر هنری تمام دانی.
نظامی.
رجوع به تمام و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ جِ)
نام خرد و عقل و فلک مشتری، در دساتیر آمده و این انجم پارسی است نه به معنی ستاره انجم که عربی است. (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
کسی که اجرای اوامر شاه در روز مظالم و یا تصدی امور مظالم بعهدۀ او بود. (فرهنگ فارسی معین). رئیس عدلیه. قاضی القضاه. (یادداشت مؤلف). امیر حقوق. (فرهنگ فارسی معین). میرداد. و رجوع به میرداد و امیر دادی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
مهلت دادن. فرصت و وقت دادن:
برآویخت قارن ابا بارمان
سوی چاره جستن ندادش امان.
فردوسی.
اگر نه از قبل شرم آن نگارستی
ز بوسه ندهمی او را بهیچ وقت امان.
فرخی.
حصار دیگر گلواره بد که شاه عجم
بکند از بن و یک ساعتش نداد امان.
عنصری.
ملک الموت او را امان نداد که پای از رکاب بدر آورد و همچنان یک پای در رکاب و یک پای بیرون آورده جان او قبض کرد. (اسکندرنامه، نسخۀ سعید نفیسی).
هم آنجا امانش مده تا بچاشت
نشاید بلا بر دگر کس گماشت.
سعدی.
فریبنده را پای در پا منه
چو رفتی و دیدی امانش مده.
سعدی.
که چندان امانم ده از روزگار
که زین نحس ظالم برآید دمار.
سعدی.
گرش بر فریدون بدی تاختن
امانش ندادی به تیغ آختن.
سعدی.
زنهار نمی خواهم کز کشتن امانم ده
تاسیرترت بینم یک لحظه مدارایی.
سعدی.
گفتم روم بخواب و ببینم جمال دوست
حافظ ز آه و ناله امانم نمی دهد.
حافظ.
، امین. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). رجوع به امانت شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دهی است از دهستان دامنکوه بخش حومه شهرستان دامغان، واقع در هیجده هزارگزی خاور دامغان و دوهزارگزی جنوب راه شوسه و کنار راه آهن. در جلگه قرار گرفته است. هوایش معتدل و دارای 600 تن سکنه است و آب آن از قنات تأمین میشود. محصولش غلات و پسته و پنبه و انگور و حبوب، شغل مردم زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان کرباس بافی است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دهی است از دهستان ملایعقوب بخش مرکزی شهرستان سراب. واقع در 22 هزارگزی جنوب خاوری سراب و 2/5 هزارگزی راه شوسۀ سراب به اردبیل. کوهستانی و دارای هوای معتدل است. 1007 تن سکنه دارد و آب آن از رود خانه امام چای تأمین میشود. محصولش غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اِ دَ / دِ)
فرزند یا نوادۀ یکی از امامان دوازدهگانه. (فرهنگ فارسی معین). شخصی که بلافاصله یا بوسایط کم از نسل امام باشد. (فرهنگ نظام) : این بوسهل مردی امام زاده و محتشم و فاضل و ادیب بود. (تاریخ بیهقی).
امام زاده، زکی زاده، محترم زاده
کریم شهر سمرقند و از کرام خجند.
سوزنی.
لغت نامه دهخدا
ماهداذ، شخصی بود که اردشیر او را به مقام موبدان موبدی برگزید، (ایران درزمان ساسانیان ص 139)، بنا به نقل بندهشن پدر جد بهک یا باک که موبدان موبد عهد شاپور دوم (409 تا 479 میلادی) بوده است، (حاشیۀ مجمل التواریخ و القصص ص 94)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اوام دار
تصویر اوام دار
مقروض مدیون وام دار
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که اجرای اوامر شاه در روز مظالم و یا تصدی امور مظالم بعهده او بود امیر حقوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امام زاده
تصویر امام زاده
فرزند یا نوه امامان (ع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امان دادن
تصویر امان دادن
زنهاردهی زنهار دادن کسی را در کنف حمایت خود گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امان دادن
تصویر امان دادن
((اَ. دَ))
مهلت دادن، فرصت دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امام زاده
تصویر امام زاده
((اِ. دِ))
فرزند یا نواده یکی از امامان دوازدگانه
فرهنگ فارسی معین
در باور عامه به درختان مقدس گویند، نام مکان مقدسی در شیرگاه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان کلارستاق چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی